محمد در زندان
دوشنبه 8 تیر 1388امروز بیش از چهار ماه و نیم است که پسر عمویم محمد در زندان بسر می برد٬ از انفرادی در اوین به بند عمومی و بعد از آن هم به زندان غزالحصارمنتقل شده٬ بی هیچ جرمی و بی هیچ دلیلی یک جوان بیست و پنج ساله را از آزادی محرم کرده اند و پدر و مادرش که عمو و خاله من هستند به هر دری می زنند جوابی دریافت نمی کنند٬
این هفته های اخیر در بلژیک مرتب خبری بوده یا ماراتن جاز بوده یا جشن موزیک یا couleur café که فرصتی است برای جشن و پایکوبی سی هزارنفری در محیط فستیوال سه روزه که هر سال در آخرین ویک اند ماه ژوین برگزار می شود٬
محمد از زندگی چه می خواست که باید از آزادی محروم باشد٬ محمد با این جوانها چه فرقی داشت٬ محمد جز فضایی آزاد برای راه رفتن فکر کردن کتاب خواند رقصیدن و ٬٬٬٬٬ چه می خواست که اینچنین بالهای پرواز او را چیدند و او را به کنج قفسی به نام زندان انداختند٬
فضای عاری از هر گونه آزادی در ایران اسلامی از دانشجوی جوان ما آزادیخواه ساخت٬
محمد جان وقتی در هوای تازه قدم می زنم دلم می خواهد به جای تو ریه هایم را پر می کنم٬ گاهی آنقدر از فکر تو پر می می شوم که قلبم درد می گیرد٬ از خودم بدم می آید٬ از ناتوانی ام در اینجا دور از تو٬ دلم می خواست الان در خیابانهای ایران بودم و همراه دیگران فریاد می زدم مرگ بر دیکتاتور٬
آگر امروز ملاقات حضوری داشتی امیدوارم آنهایی که به دیدنت می آیند از طرف من تو را به سختی در آغوش گرفته و به خود بفشارند٬
به امید آزادی برای تو و همه زندانیان سیاسی٬
دنبالک:
آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/617