موسی

چهارشنبه 28 شهریور 1386

چند هفته اخیر دنبال کارهای یک زن جوان ۲۴ ساله بلغاری هستم٬ شرایط سختی را میگذراند و من حتی با نهایت تلاشم نمی توانم چیز زیادی را عوض کنم٬ موسی ، پسر ۶ ساله اش روزهای اول مادرش را همراهی میکرد٬ دوشنبه هفته پیش اسمش را مدرسه نوشتم و او حالا به مدرسه میرود٬ کنجکاو است و با اینکه فرانسه صحبت نمیکند کافی است در چشمان سبزش که همیشه برق میزنند نگاه کنی و دریابی که نگاه موسی همه چیز را چگونه به سرعت میبلعد٬ مادرش غمگین است٬ شوهرش با زن دیگری رفته است و او بیش از هفت ماه از دوران بارداریش میگذرد٬ آمده است به بروکسل تا از آنچه که آزارش میداده فرار کند٬ اینجا اما در فقر مطلق زندگی میکند٬ دیروز گوشواره هایش را فروخته بود تا برای موسی غذا بخرد٬ نمی دانم خودش چه میخورد و چگونه روزهایش را میگذراند٬ به عنوان بلغاری و شهروند کشوری که چند ماه پیش وارد بازار مشترک شده تقاضای کمک مالی از دولت بلژیک برای او امکان پذیر نیست٬ تمام تلاش ما این است که هزینه های پزشکی او در دوران بارداری و هزینه زایمان را از مرکز کمک های اجتماعی بگیریم٬ روز جمعه با مدد کار اجتماعی این مرکز قرار داریم و من می توانم تقریبا بگویم که امید چندانی ندارم٬

تجربيات کاري | بازگشت به صفحه اول

دنبالک:

آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/584


نظرات:

شما هم نظر بدهيد: