مارینا،عمه اش ویلی و آنیتا
پنجشنبه 15 شهریور 1386مارینا ۲۳ ساله است٬ سه سال پیش با او آشنا شدم و از آن زمان تا حالا مرتب به سرویس ما مراجعه می کند٬ آمده بود تا کار کند و با پولی که می فرستد به خانواده اش در بلغارستان کمک کند٬ می گوید با کمک عمه اش که قبل از او به بلژیک آمده بود و راه و روش کار را می شناخت وارد این کار شده٬ عمه اش زنی است با پوستی تیره و موهای مجعد مشکی و کمی چاق٬ در بلغارستان در رشته شیمی در دانشگاه تحصیل کرده و بعد هم قبل از آمدنش به بلژیک به عنوان شیمی دان کار می کرده٬ زندگیشان به سختی می گذشته است و تصمیم گرفته که شوهر و بچه هایش را بگذارد و خودش برای پول درآوردن به بروکسل بیاید٬ ویلی هر بار که از بلغارستان بر می گردد از پسرش گله دارد٬ پسرش می خواهد مدرسه را کنار بگذارد و دوست ندارد درسش را ادامه بدهد٬ برخورد خشنی با او دارد و او نمی داند چگونه با او کنار بیاید٬ می گوید که شوهرش بدون حضور او از پس بچه بر نمیاید٬ دلم می خواهد از او بپرسم شوهرش از پس چه کاری بر می اید؟ که کلماتم را قورت می دهد و گلویم میسوزد٬
از مارینا می گفتم که امروز دوستش آنیتا را که قرار سقط جنین دارد همراهی میکند٬ آنیتا و مترجم به همراه دکتر رفتند بالا و من و مارینا در اتاق انتظار تنها شدیم٬ مارینا مهربان است و همیشه با او بودن برای من جالب است ٬ می شود از هر دری صحبت کرد و با او رفت تا دورها، تا کودکی اش، تا نوجوانی اش و ٬٬٬ می خواهم کمی برای من از برنامه آینده اش بگوید٬ می گوید دوست دارد که باز هم به کارش ادامه بدهد تا پولی جور کند و برای خودش بیزنسی در بلغارستان راه بیاندازد٬ از او می پرسم:
چقدر دیگر کار کنی پولت جور می شود؟
نمی دانم٬ تازه اگر جور بشود
چرا نشود؟
چون خیلی خرج می کنم٬ بیشتر پولی را که در می آورم خرج می کنم
مثلا خرج چه می کنی
برای خانواده هدیه میخرم، برای خودم خرج میکنم
خب با حساب همه اینها فکر می کنی چند مدت دیگر باید ادامه بدهی
نمی دانم بستگی دارد
فکر کنی اگر یک روز روسپیگری را کنار بگذاری چکار کنی ؟
دوست دارم ازدواج کنم و بچه دار بشوم
فکر کنی می توانی این سالها و تجربه ها را فراموش کنی
اگر به یک مرد خوب بر بخورم که عاشقش بشوم و او هم به من عشق بورزد میتوانم
یعنی یادت می رود
نه یادم که هیچوقت نمی رود، یک جوی با آن کنار میام
چه چیزی برای یک روسپی سخت است؟
اینکه یکی با تن تو ور بره و کارهای را که دوست نداری انجام بده
دوست نداری که کسی به تو دست بزنه ؟
نه دوست ندارم٬ ولی گاهی باید تظاهر کنم که دوست دارم و گرنه کسی به سراغم نمیاد
اولین تجربه ات در روسپیگری کجا بود و چطور زندگیش کردی
توی خیابان ایستاده بودم و یک مرد میانسال ترک اولین کسی بود که به سراغ من آمد و از من خواست که دنبالش بروم٬ از من خواست تا با او سکس دهانی داشته باشم٬ طرف که آماده شد نتوانستم٬ حالم بد شد و پولش را به او پس دادم
بعد چه کار کردی
تا مدتی برای من این کار سخت بود ولی بعد به آن تن دادم
چقدر طول کشید تا به این کار عادت کنی
یک سالی طول کشید
یعنی الان برای تو سرویس جنسی دادن به مردهاآسان شده است
آسان که نه ولی وقتی به پولش فکر می کنم می توانم تحمل کنم و بپذیرم
دکتر ما را صدا میزند٬ کورتاژ آنیتا تمام شده و او در اتاق بغلی مشغول استراحت است٬ می رویم بالا٬ دخترها با هم چند جمله ایی رد و بدل می کنندو آنیتا می گوید که احتیاج ندارد که نیم ساعت آنجا بماند و چون خانه اش نزدیک است ترجیح می دهد برود و در خانه خودش استراحت کند٬
می گوید که این بار را از دفعه پیش بهتر زندگی کرده٬
یادم رفت که بگویم آنیتا ۲۳ ساله است و یک دختر یک سال و نیمه دارد که گذاشته است پیش مادرش در بلغارستان و این دومین کورتاژش است٬
از مرکز تنظیم خانواده می زنیم بیرون٬ دخترها از ما جدا می شوند و قرارمان را برای دو هفته دیگر که آنیتا باید برای کنترل به دکتر مراجعه کند می گذاریم٬
٬٬٬
تجربيات کاري | بازگشت به صفحه اول
دنبالک:
آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/583