دو دنیا

دوشنبه 6 آذر 1385

داشتم فکر می کردم که شاید بهتر بود اسم این صفحه را میگذاشتم دنیاهای من٬ چون من یک دنیایی دارم که بیست سال پیش آن را برای دنیای فعلی که در آنم ترک کرده ام٬ یعنی فکر کرده ام که ترک کرده ام یا شاید می توانم بکنم ٬یکی هم دنیای فعلی است که در آن گاهی حس یک روح سرگردان را دارم٬
واقیعت اما این است که من بین این دو دنیا در رفت و آمدم٬ برای این رفت و آمدها نیازی به مرخصی نیست، بلیط هواپیما هم نباید خرید٬ سفرهای من سیاحت های ذهنی است که تا فرصت میلبد یاد تمام آنچه را که آنور جا گذاشته میافتد ٬
آدمهای آن دنیای من ساکنان خوابهای من در این دنیا هستند و اگر هم در خواب به سراغم نیایند در لابلای لحظه ها چنان بر خورده اند که گاهی به این ور مرز سرک می کشند٬ گاهی من وقت ناهار خودم را به کابین تلفن سر نبش خیابانی که در آن کار میکنم میرسانم و به آقای افغانی صاحب آن سلامی به فارسی میگویم و بعد هم زنگی به مادرم یا خواهرم و یا هر کسی که در آن دنیا در آن روز سرد پاییز در بیست سال پیش جا گذاشته ام میزنم زنگ میزنم که بگویم از یادشان نبرده ام٬ زنگ میزنم که از یادشان نروم٬
یا یک بسته پستی می فرستم٬ بسته ها میشوند پل ارتباط٬ بسته ها نقش تکه سنگ هایی را بازی میکنند که دو طرف یک بخش کم عمق یک رودخانه کوچک را به هم میرسانند٬ به رهگذر امکان این را میدهند که بدون اینکه پاهایش خیس بشود خود را به آنور آب برساند٬
بسته ها می شوند پلی بین دو دنیای من٬ بسته میفرستم که بدانند از یادشان نبرده ام٬ بسته میفرستم که از یادشان نروم٬

يادداشت ها | بازگشت به صفحه اول

دنبالک:

آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/548


نظرات:

شما هم نظر بدهيد: