VOLVER

پنجشنبه 4 خرداد 1385

باران تمام روز باریده بود کسالت تمامی حجم خانه را از آن خود کرده بود و ما به سختی نفس می کشیدیم. دخترم وقتی شروع به نفاشی می کند می توانم درجه کلافگی اش را حدس بزنم. رفته و یک کرست سفید بی بند پیدا کرده و دارد با رنگهای مخصوص پارچه آن را رنگ می کند. رنگها یکی پس از دیگر بر پارچه سفید می سرند و به سالن بی نور جلوه ایی نو می بخشند. روبرویش نشسته ام و نگاهم حرکت فرز دستانش را که قلنمو را بر پارچه می کشند دنبال می کند. تلفن زنگ می زند و صدای پروین در آن ور خط به گوش می رسد. درست موقعی که انتظارش را نداشتم. پیشنهاد سینما می دهد. به توفان نگاهی می اندازم. موافق است و با نگاه به سوالم پاسخ مثبت می دهد. کارش را به کناری می گذارد. آماده می شویم و راه می افتیم.
اولین بار است که به سینمای LEUVEN -LA _NEUVE که در چند کیلومتری ماست می رویم. هدف مان دیدن آخرین فیلم پدرو آلمادودوار است. volverکه به معنی بازگشت است نام فیلم جدید اوست که در فستیوال کن نمایش داده شده است.
وقتی وارد سالن میشویم به جز چهار ردیف اول همه جا پر است. در ردیف چهارم جا پیدا می کنیم و فیلم بعد از دقایقی شروع می شود. یک بار دیگر از دیدن اثری از آلملدووار لذت می برم. فیلم بسیار زیباست . پر از زندگی است.زندگی با تمام زشتی ها و زیبایی هایش. دیدنش را به همه دوست دارن سینما توصیه می کنم.
از سینما که بیرون می آییم حس غریبی دارم. حس غریبی داریم. لحظات خوبی را با دوستم پروین و دخترم توفان قسمت کرده ام. بر خاطراتم با کسانی که دوستشان دارم صفحه ایی افزوده شده است. خاطره تماشای یک فیلم خوب که کسالت یک روز تعطیل بارانی را شکست.

سينما | بازگشت به صفحه اول

دنبالک:

آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/522


نظرات:

شما هم نظر بدهيد: