بی خوابی
جمعه 29 اردیبهشت 1385تمام شب باران بارید و صدای باد ی که در لابلای شاخه های درخت کنار پنجره می پیچید خواب را از چشمانم ربود. یاد شب های پاییز افتادم. ساعت پنج صبح از خواب بیدار شدم و تا شش در تختم ماندم. دفترهای خاطراتم را ورق زدم. مرور دوباره بخش هایی از زندگیم یک ساعتی طول کشید. مانند ماهی ای بودم که مدام ار سطح به عمق دریا می رفت و بر می گشت. تلاش کردم دریا آرام باشد.امروز باید دریا آرام بماند. از آفتاب خبری نخواهد بود . باید نگذارم باد پریشانم کند. باید تن به باران بدهم. بدون اینکه خیس شوم.
يادداشت ها | بازگشت به صفحه اول
دنبالک:
آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/517