دخترم
شنبه 27 اسفند 1384دخترم امروز هجده ساله شد. ماهی کوچکی که چشم در تنگ بلوری کوچک گشوده بود، بعد از آشنایی با برکه و تن به رودخانه سپردن امروز راهی دریاست.
دخترم که آمد بهار را با خود آورد. زمستان راهش را کشید و رفت. درختهای میدان کوچکی که آپارتمانمان در آن واقع بود به گل نشتند و همه جا پر از شکوفه های سفید و صورتی شد. دخترم وقتی آمد عمر روز طولانی شد. خورشید مهربانتر بر زمین تابید و همه جا را گرم کرد. دل من هم که از سرمای غربت یخ زده بود گرم شد و من جانی دوباره گرفتم. دخترم وقتی آمد من به ماندن فکر کردم. به ریشه دواندن در خاکی که در آن غریبه بودم.
دنبالک:
آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/502