مطب دکتر

پنجشنبه 13 شهریور 1382

بقايای سرماخوردگيم را با خودم تا اينجا يدک کشيدم

بعد از پنج هفته مرخصی روی اين را نداشتم که خودم را مريض نشان بدهم. با پررويي خودم را هر روز کشيدم تا سر کار. صدايم هنوز گرفته و سرفه امانم نمی دهد. فکر می کردم دليل گرفتی صدا به خاطر آلودگی هوای تهران هست و تا امروز که 13روز از برگشتنم می گذرد هنوز صدای من به حالت طبيعی اش برنگشته.
بالاخره خودم را راضی کردم سری به دکتر بزنم. دکتر من خوراک تمام پيرهای محل است به خصوص پيرزنها. در اتاق انتظار بايد واقعا انتظار کشيد. معاينه هر مريض بين 30 تا 45 دقيقه طول می کشد. پيرزنها که زندگيشان را هم برايش تعريف می کنند. تعجم که دکترم تا حالا با تعداد کم مريضی که می بيند تا حالا برشکست نشده.
من که رسيدم اتاق انتظار خالی بود و لب از لبم شکفت در همين موقع دکترم به من گفت بايد کمی منتظرباشيد. بعد فهميدم که منظورش از کمی انتظار 40 دقيقه بوده. بعد از معاينه متوجه شدم که قضيه جدی بوده و من با کلی دارو برگشتم خانه.
مرخصی استعلاجی دادن برای دکتر من مانند جان به عزرائيل دادن است. دلم می خواست حداقل دو روز به من مرخصی می داد ولی طبق معمول کنف برگشتم و تا خانه به خودم لعنت کردم که چرا 7 سال است پيش اين دکتر می روم و يا مثلا پيش دکتر پروين نمی روم که مرخصی دادن برايش مانند آب خوردن است.

يادداشت ها | بازگشت به صفحه اول

دنبالک:

آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/381


نظرات:

شما هم نظر بدهيد: