کاش میشد

جمعه 28 تیر 1381

گاهي با ديدن بی عدالتي ها، نابرابري ها، زشتي ها، خشونت ها و ... دلم مي گيرد. آنوقت است كه دوست دارم يك قوطي رنگ بر دارم با چند تا قلمو تا دنيايي بكشم كه شباهتي به دنياي واقعي نداشته باشه. حيف كه نقاشيم خوب نيست.
ولي حالا يك چيز ديگه به ذهنم رسيد. خوب بود كه توانايي اينكه آدمها را جور ديگري بيافرينم داشتم. قلب آدمها را بزرگتر درست مي كردم، آنقدر بزرگ كه قادر به ناديده گرفتنش نباشند. ولي اين هم راه حل خوبي نيست . چون قلب جايگاه مهر و كين است و اگر كسي قادر به مهر ورزيدن نباشد تمامي قلبش سرشار از كينه مي شود.
راستي چرا در مدارس كلاس هنر عشق ورزيدن نيست. چرا به آدمها به جاي يك مشت مفاهيم بيهوده، دوست داشتن را نمي آموزند يا مثلا احترام گذاشتن به ديگران يا مهمتر از همه چيز پذيرش تفاوتهاي بين آدمها.
چرا بايد مجبور باشيم كه مثل ديگران باشيم و اگر مايل به پيروي كور كورانه از سنت هاي دست و پا گير نباشيم جور ديگري به ما بنگرند.
دلم مي خواست مي توانستم تمامي عصيان درونم فريادي مي شد قويتر از آذزخش تا آرامش كسالت آور آسمان را دستخوش توفان مي كرد.

يادداشت ها | بازگشت به صفحه اول

دنبالک:

آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/280


نظرات:

شما هم نظر بدهيد: