دوستي

یکشنبه 13 مرداد 1381

روابط دوستانه گاهي اوقات به ميله هاي زنداني بدل مي شوند كه تو را تنگ در بر مي گيرد.به حدي تنگ كه تمام تنت درد ميگيرد. درست مثل اينكه باري سنگين بر دوشت نهاده باشند. يا وزنه اي بر سينه ات كه نفس كشيدن را امري دشوار كند. ميخواهي داد بزني و بگويي : آي آدمها دوستم نداشته باشيد. مي خواهم تنها باشم. رهايم كنيد. من سعي مي كنم كه دوست نداشته باشم تا دوست داشته شوم. دوستي بده وبستان نيست. داد وستد ماهيت رابطه را عوض و لوس مي كند.
از مسافرت بر گشتم، از دنيايي كه در آن ناشناس بودم برگشتم به دنياي هميشگي، دنياي نشانه ها وعلامت ها، دنياي مفاهيم پوچ، ساعتهاي كوكي، اداب حتي اگر دوست داري بي ادب باشي، برگشتم. دوباره دوست دارم بروم. دوست دارم به جايي بروم كه هيچ كس مرا نشناسد. هزار ويك هويت مختلف داشته باشم. هزار ويك كارت شتاسي، هزار ويك صدا، هزار ويك امضا، هزار ويك چهره و...
آرامش سفر، دستخوش توفان بازگشت است. باد در در ويرانه هاي خاطره ام بيداد ميكند و من قصد ندارم آرامش كنم. زنده باد ويراني، ويراني هر چه كه من را از من بودنم باز ميدارد. ويراني چهار چوبهاي پيش ساخته تا هيچ چيز در هيچ چيز كهنه نگنجد. كاش مي شد رهايم كنيد تا در گردباد درونم محو شوم.

يادداشت ها | بازگشت به صفحه اول

دنبالک:

آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/274


نظرات:

شما هم نظر بدهيد: