شكار لحظه ها
دوشنبه 28 مرداد 1381مدتي مي شود كه صاحب يك دوربين ديجيتال شده ام. هر وقت دوستان دور هم جمع هستند يا موقعيتي اسنثنائي پيش مي آيد دوربينم را با خود مي برم و عكس مي گيرم.
دو تا ازدوستان قديمي ام كه ساكن بلژيك بودند وحالا در ايران زندگي مي كنند، براي مسافرت چند روزي اينجا هستند. امشب، خانه يكي از بچه ها ديدمشان.
بچه هايشان حسابي بزرگ شده و قد كشيده بودند. طبق عادت هميشگي با دوربينم بدون اينكه مزاحم كسي باشم داشتم چند عكس يادگاري مي گرفتم. پسر دوستم با ديدن من گفت : باز اين شكارچي لحظه ها شروع كرد. پيش از اين، فكر چنين لقبي به ذهنم خطور نكرده بود. راست ميگفت من لحظه ها را شكار مي كردم و براي هميشه به ثبت مي رساندم. اين اما برمي گردد به يكي از خصوصياتم. آدمي هستم كه از دست دادن را سخت مي پذيرد. البته اين خصوصيت به هيچوجه جنبه مادي ندارد.
شروع كردم به مرور عكسها ، صدها نگاه از آن من گشته بود. در لابلاي عكسهاي من صدها لبخند، ابدي شده بودند.
يادداشت ها | بازگشت به صفحه اول
دنبالک:
آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/264