برادرم شعر مي نويسد
یکشنبه 10 شهریور 1381برادرم شعر مي نويسد، چند وقت پيش ازش خواستم كه براي خودش وبلاگي بسازد وشعرهايش را در آنجا بگذارد. من از او يك پنجره مي خواستم تا هر بار كه دلم براي او تنگ مي شود بتوانم پنجره را باز كنم و به خانه اش بروم. تا به اين شكل من كه هزاران كياومتر از او دورم بتوانم حداقل هر شب در دنيايي مجازي به ديدارش بروم. او هم بعد از مدتها وبلاگي ساخت و جند شعري در آن نوشت. ولي آنقدر سرش شلوغ است كه ديگر نمي نويسد. يا مي نويسد و در دفترش مي نويسد. كاش مي دانست كه من چقدر دلم براي شعر هايش تنگ شده است. مي دانم كه بايد پاسخگوي انتظارات خيلي ها باشد. مي خواهم به او بگويم كه من پشت پنجره ام و اوهر بار فرصت داشت مي تواند بازش كند و مرا به دنياي خود ببرد.
يادداشت ها | بازگشت به صفحه اول
دنبالک:
آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/252