مرگ
سه شنبه 12 شهریور 1381فراموشش مي كني آنقدر كه يادت مي رود كه او وجود خارجي دارد. كه او واقعي تر از خود واقعيت است. كه او خود حقيقت است. از سايه ات به تو نزديكتر است. در لابلاي نفس هايت جاري است. يادت ميرود كه او هست. پست مي شوي، دروغ مي گويي براي بالا رفتن از پلكان ترقي، ميدزدي و مي چاپي تا حساب هاي بانكيت را پر كني، به بهانه آينده بچه هايت حق فرزندان ديگران را مي خوري وهي بالا ميروي. به خيالت كه او به سراغ تو نمي آيد. مي خواهي از دسترسش دور باشي و مدام به پله ها فكر مي كني.
كمي گوش كن، او هميشه در همين دور و برها مي پلكد. هميشه وقت دارد و هميشه به تو نزديك است. امروز صداي پايش را در خانه يكي از دوستانم شنيدم و وقتي در را به رويمان باز كردند رد پايش را مي شد ديد كه سياه بود. سياه
من امروز صداي پاي مرگ را شنيدم و به ياد اين جمله از سهراب سپهري افتادم : زندگي آبتني كردن در حوضچه اكنون است.
مرگ پايان كبوتر نيست
مرگ وارونه يك زنجره است
مرگ در ذهن اقاقي جاري است
مرگ در آب و هواي خوش انديشه نشيمن دارد
مرگ درذات شب دهكده از صبح سخن مي گويد
مرگ با خوشه انگور ميايد به دهان
مرگ در حنجره سرخ - گلو مي خواند
مرگ مسئول قشنگي پر شاپرك است
مرگ گاهي ريحان مي چيند
مرگ گاهي ودكا مي نوشد
گاه در سايه نشسته است به ما مي نگرد
و همه ميدانيم
ريه هاي لذت، پر اكسيژن مرگ است
يادداشت ها | بازگشت به صفحه اول
دنبالک:
آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/250