اگر نقاش بودم
یکشنبه 19 آبان 1381عمر روز كوتاه شده و تا چشم به هم مي زنيم شب با چادر سياهش از راه مي رسد و تاريكي شهر را سخت در آغوش مي گيرد. مدتي ديگر در تاريكي از خانه بيرون مي رويم و در تاريكي به خانه بر مي گرديم. در آسمان ما از آفتاب خبري نيست و ابرها تمامي شرمشان را از در بند كشيدن خورشيد مي گريند. ديگر وقتي دلم مي گيرد به پنجره پناه نمي برم. بيرون همه چيز خيس است و جز سقوط برگها در خلا فصل رنگها خبري نيست. اگر نقاش بودم درخت مي كشيدم با كلي برگ سبز ولي نقاشي من هميشه بد بوده. دليلش را نمي دانم شايد تنها بي استعدادي من در اين امر بوده باشد. شايد هم تقصير از معلم كلاس سوم دبستان من بود كه مي خواست كله پرنده اي را با نگاه كردن به ارژنگ نقاشي كنم. بعد هم با ديدن نقاشي من يك هشت گنده زيرش گذاشته بود و من اولين نمره تك زندگيم را در كلاس نقاشي گرفته بودم. راستي چرا ما معلم نقاشي نداشتيم؟
باري آنروز من متقاعد شدم كه شاگرد بي استعدادي در نقاشي هستم و اغلب روزهاي نقاشي يا دلم به راستي درد مي گرفت يا تظاهر به دل درد مي كردم تا نقاشي نكنم. اينروزها حس عجيبي دارم. حس آدمي كه كلي كار ناتمام داشته باشد و مي خواهد زمان از دست رفته را به طريقي جبران كند. بعد شروع به نقشه كشيدن مي كنم و مرتب طرح مي ريزم و بعد كه مي خواهم جمع بندي كنم ميبينم مانند عنكبوتي در تارهاي تنيده به دور خود گرفتار شده ام. بعد هم به اين نتيجه مي رسم كه بي خيال همه چيز بشم و در حال زندگي كنم و... دور باطل به معناي واقعي.
خوشبختانه كار مثبت هم مي كنم. مثلا ورزش را جدي گرفته ام و سر كارم با دوندگي هاي فراوان كمكهاي زيادي به يك مادر جوان و پسرش كه حالا دو ماه دارد كرده ام. ولي در رابطه با همكارانم مشكلات زيادي دارم كه راه حلي براي آنها پيدا نمي كنم. گاهي اوقات آنقدر در تغيير شرايط محيط اطراف خود رام كوچك احساس مي كنم كه دلم مي گيرد و به ياد آنروزي مي افتم كه براي چند لحظه پدرم را در بازار رشت گم كرده بودم. جماعت اطرافم و تنهايي من ميان انهمه چهره ناآشنا چنان مرا ترسانده بود كه وقتي دوباره او را بازيافتم حس كردم خدا را يافته ام.
دستهايم به طور معجزه آسايي گرمند. امشب ولي روحم لرزان است. حال باران بر پنجره مي كوبد، امشب نمي گشايمش، چون از خيسي روحم مي ترسم.
يادداشت ها | بازگشت به صفحه اول
دنبالک:
آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/230